تا در راه عشق مبتلای تو شدم
بیگانه ز خویش و آشنای تو شدم
هرجا که روی باز به بامت آیم
من کهنه کبوتر هوای تو شدم
در هر رگ دست تو کرم موج زند
خوشبخت منم، من که گدای تو شدم
بر خاک تو سر نهاده ام خرده مگیر
چون خار خشکیده پای تو شدم
فردا به عزیز مصر هم می نازم
که من امروز غلام تو شدم
محتاج نیمی به غیر تا هستی تو
عمر نیست که سرخوش از عطای تو شدم